کنار پنجره نشسته بودم ناگهان کبوتری اومدو گفت بنویس گفتم قلم ندارم گفت از بالم بکش گفتم
مرکب ندارم گفت از خونم گفتم بر روی چه بنویسم گفت بر روی قلبم گفتم چه بنویسم گفت
دوستت دارم.
داشت یادم می رفت این گل هم تقدیم به شما
دوستتون دارم عزیزانم
تا آپ بعدی بای
درخت عشق یادت نره
اینم تقدیم به تو
دوستتون دارم